سلام
از اینکه نظر دادین
معلومه دمتون خیلی گرمه
جبران میکنم
نگاهم را زنده به گور کردم.
آنقدر برایت کوتاه آمدم تا اینکه ناپدید شدم.
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
از فرط ناامیدی ،تمام امیدهایم را زیر پا له کردم .
مغزم بر روی شعله های دلم که برای قلبم می سوخت ، کباب شد.
در رقابت عقربه های ساعت با یکدیگر همیشه بازنده چشم من است.
وقتی که خارج از خانه چشمانت را باز می کنی ،
عطر نگاهت در آسمان گم می شود
.ماهیهای آپارتماننشین، در تنگ آب زندگی میکنند
.در شگفتم که چرا دراکولا نمیشوم
.بیکاری هم، خودش یک کار است، افسوس که تعطیلی و مرخصی ندارد
.
Nazar
yadetoon
نره