قدر گل را بلبل افسرده میداند
داشتن مادر نعمتیه که تا ازدستش ندهی قدرش رونخواهی دونست. نمی دانید چه قدردلم میخواهد مادرم زنده بود ومیرفتم کنارش مینشستم ودستش را میبوسیدم وبا او حرف می زدم ومشکلاتم را برایش می گفتم واز او میخواستم برایم دعا کند ولی افسوس که دوسال پیش درموقعی فکر نمی کردم از دستش بدهم در یک شب سرد زمستان در نیمه ماه مبارک رمضان تلفن خانه به صدا درآمد وبه من خبر دادند که مادرت از دنیا رفته است.یک ساعت قبل بااو تلفنی صحبت کرده بودم. آن موقع بود که احساس کردم دیگر تنها شده ام .
به جای شما بودم همین ساعت دست مادرم را میبوسیدم اگر چه خواب بود.